روايت سعد الاسكاف
محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن على بن الحكم عن سيف بن عميرة عن سعدالاسكاف عن أبى جعفر(ع) قال: استقبل شاب من الانصار امرأة بالمدينة و كان النساء يتقنعن خلف آذانهنّ، فنظر اليها و هى مقبلة، فلمّا جازت نظر اليها و دخل فى زقاق ـ قد سمّاه لبنى فلان ـ فجعل ينظر خلفها و اعترض وجهه عظم فى الحائط أو زجاجة فشق وجهه، فلمّا
مضت المرأة نظر، فاذا الدماء تسيل على صدره و ثوبه فقال: والله لآتين رسول الله(ص) و لاخبرنه. قال فاتاه فلمّا رآه رسول الله(ص) قال له ما هذا؟ فأخبره فهبط جبرئيل(ع) بهذه الآية: قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكى لهم ان الله خبير بما يصنعون. [كافى، ج 5، ص 521، ح 5؛ وسائل، ج 20، ص 192، ح 25398، باب 104 از ابواب مقدمات النكاح، ح 4؛ جامع الاحاديث، ج 20، ص 276، ح 892، باب اول از ابواب جملة من احكام الرجال و النساء والاجانب، ح 1]
حالات سعد اسكاف
1. ترجمه احوال
سعد اسكاف همان سعد بن طريف است كه نجاشى در باره وى مىنويسد: «سعد بن طريف الحنظلى مولاهم الاسكاف، كوفى يعرف و ينكر، روى عن الاصبغ بن نباته، و روى عن أبى جعفر(ع) و أبى عبدالله(ع) و كان قاضياً. [رجال نجاشى، ص 178]
ابن غضائرى در باره او گفته است: ضعيف. [خلاصه علامه حلى، ص 353؛ و نيز رجال ابن داود، ص 456]
در رجال كشى آمده است: قال حمدوية: سعد الاسكاف و سعد الحقاف و سعد بن طريف، واحد. قال نصر: و قد أدرك على بن الحسين. قال حمدويه: و كان ناووسيا و قد (وقف خ. ل) على أبى عبدالله(ع). [رجال كشى، ص 215]
نسخه صحيح بنابر اظهر در اينجا نسخه «وقف» مىباشد، و عبارت «وقف على أبى عبدالله(ع)» تفسير ناووسيه مىباشد. ناووسيه هم از فِرق واقفه مىباشند، ولى نه واقفه معروف كه «الواقفة على الكاظم(ع)» مىباشند، بلكه ناووسيه «الواقفه على الصادق(ع)» مىباشند و معتقدند كه امام آخر، امام صادق(ع) بوده و آن حضرت فوت نكرده و از نظر غايب است. [در فِرق شيعه نوبختى، ص 66 و 67 مىخوانيم: فلمّا توفى أبو عبدالله جعفر بن محمد(ع) افترقت شيعته ... ففرقة منها قالت إنّ جعفر بن محمد حى لم يمت و لايموت حتى يظهر و يلى امر الناس و أنه هو المهدى ... و هذه الفرقة تسمى الناووسية.]
از سوى ديگر شيخ طوسى در باره وى مىگويد: «صحيح الحديث». [رجال طوسى، باب اصحاب على بن الحسين(ع)، باب السين، رقم 17]
2. جمعبندى كلمات ائمه رجال
از ملاحظه مجموع كلمات ائمه رجال چنين مىتوان گفت كه ابن غضائرى [البته كتاب موجود از ابن غضائرى معروف (احمد بن الحسين) مىباشد ـ كما هو الاظهر ـ يا از كس ديگر. به هر حال مؤلف شخص دقيق النظرى است كه مسلك متنشناسى هم داشته است. استاد مد ظلّه] مسلك متنشناسى داشته، گاه روايات افراد را ملاحظه مىكرد و آنها را به عقيده خود غلوآميز مىدانسته و از اين رو راوى را تضعيف مىكرده. در اينجا هم شايد در روايات سعد اسكاف رواياتى مربوط به مذهب ناووسى ديده، از اين رو او را تضعيف كرده. نجاشى هم برخى از روايات او را صحيح و برخى را نادرست دانسته و از او به «يعرف و ينكر» ياد كرده، شيخ طوسى هم در روايات وى كه مربوط به احكام و امورى كه بدانها استناد مىشود، نقطه ضعفى نديده و او را معتبر و معتمد و صحيح الحديث دانسته است.
بنابراين از مجموع كلمات ائمه رجال بر مىآيد كه روايات فقهى سعد اسكاف معتمد است. حال آيا واقعاً ناووسى بوده يا خير؟ معلوم نيست.
البته ممكن است «صحيح الحديث» را به قرينه ساير نقلها به معناى صحيح التحديث بگيريم، يعنى سعد اسكاف خودش در نقل ـ نه در منقول ـ مورد اعتماد است و بنابراين منافاتى ندارد كه پارهاى از منقولات وى از اعتبار لازم برخوردار نباشد و به تعبير نجاشى «يعرف و ينكر». اين معنا البته خلاف ظاهر است، ظاهر صحيح الحديث، صحيح الخبر است، نه صحيح الاخبار، ولى براى جمع بين كلمات قوم مىتوان صحيح الحديث را چنين معنا كرد.
معناى ديگرى هم در اينجا براى عبارت نجاشى مىشود كه البته بعيد است و آن اين است كه مراد از «يعرف و ينكر»، «يعرف من جهة حديثه و ينكر من جهة مذهبه» باشد، همانند بنو فضال كه درباره آنها وارد شده: «خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا». [غيبة الطوسى، بعد ذكر التوقيعات]
به هر حال به نظر مىرسد كه ما بايد روايات سعد اسكاف را بپذيريم.
تذكر دو نكته رجالى كه مربوط به بحث فقهى نيست، مفيد است:
تذكر نكتهاى در رجال نجاشى
در رجال نجاشى در باره وى گفته شده: كان قاضياً. سعد اسكاف در كتب عامه هم مترجم است، وى را نيز تضعيف كردهاند، ولى هيچ كس به منصب قضايى وى اشاره نكرده با اين كه ترجمه مفصل حالات وى را آوردهاند و در روايات هم شاهدى بر قاضى بودن وى نيافتيم.
از اين رو ما احتمال مىدهيم كه كلمه «قاضياً» مصحف «قاصّاً» باشد. در ترجمه وى در رجال كشى مىخوانيم: «عن سعد الاسكاف قال قلت لابى جعفر(ع) إنى أجلس فاقص و اذكر حقكم و فضلكم. قال وددت أنّ على كل ثلاثين ذراعاً قاصاً مثلك. [رجال كشى، ص 215]
كلمه «قاصاً» و «قاضياً» بسيار شبيه به هم نگاشته مىشده، به خصوص با توجه به عدم پاىبندى به نگارش نقطهها و محو شدن آنها در نسخه، و احتمال تصحيف اين دو به هم بسيار طبيعى است. پس بعيد نيست «قاضياً» در رجال نجاشى مصحّف «قاصّاً» باشد.
تذكرى در باره معجم رجال الحديث
مرحوم آقاى خوئى مىفرمايند: بعيد نيست سعد بن طريف تا زمان حضرت رضا(ع) مانده باشد و فوت امام كاظم(ع) را درك كرده باشد. ولى اين مطلب بعيد است؛ چه سعد بن طريف به اتفاق شيعه و اهل سنت [تهذيب الكمال، ج 10، ص 272] از اصبغ بن نباته روايت مىكند و روايت وى از اصبغ در اسناد بسيارى وارد شده است. اصبغ بن نباته از حضرت امير بسيار روايت مىكند، و به نوشته اهل سنت از عمر هم روايت مىكند، [تهذيب الكمال، ج 3، ص 308] مرگ عمر در سال 23 هجرى بوده است و اگر اصبغ پس از وى شصت سال هم زنده باشد، وفات وى از سال 83 عقبتر نخواهد بود، و زنده ماندن سعد اسكاف بعد از اصبغ كه بيش از حوالى سال 83 زنده نبوده تا سال وفات امام كاظم(ع) در سال 183 بسيار بعيد است؛ زيرا بايد راوى صد سال پس از مرگ شيخ خود زنده باشد كه اين امر مستبعد است.
به تقريب ديگر، سعد بن طريف از اصحاب امام سجاد(ع) (م محرم 94 يا 95) است، و بايد قريب نود سال پس از وفات حضرت سجاد زنده باشد كه اين مقدار عمر جزء نوادر است كه اگر واقعيت داشت، ائمه رجال بدان متعرض مىشدهاند.
بنابراين باقى ماندن سعد بن طريف تا زمان امام رضا(ع) بسيار بعيد است.
1 نظرات:
فکر میکنم وبلاگ خوبی بشود انشاءالله
البته شاید تعداد برچسبها زیا بشه اما عیب نداره
کار قشنگیه و امیدوارم که همه آدمهائی که اهل مطالعه (خصوصا مطالعه از روی کامپیوتر) هستند، اینطور دانسته ها و یا خلاصه مطالعاتشون رو به اشتراک بزارن
ارسال یک نظر