روايت حسن بن السرى
«ابوعلى الاشعرى عن محمد بن عبدالجبار عن صفوان عن ابن مسكان عن الحسن بن السرى قال: قلت لابى عبدالله(ع) الرجل يريد ان يتزوج المرأة يتأملها و ينظر إلى خلفها و إلى وجهها؟ قال: نعم لا بأس بأن ينظر الرجل الى المرأة اذا اراد أن يتزوجها ينظر الى خلفها و الى وجهها» [جامع الاحاديث، جلد 20، ح 117؛ طبع قديم وسائل الشيعه، ابواب مقدمات النكاح، باب 36، ح 3؛ ج 20، ص 88، طبع آل البيت]
سند روايت
سند روايت هيچ گونه اشكالى ندارد. ابوعلى اشعرى، احمد بن ادريس است كه ثقه مىباشد، صفوان هم، صفوان بن يحيى است. در ابن مسكان هم بحثى نيست، بحث قابل توجه در باره «حسن بن السرى» است.
افرادى همچون علامه، ابن داوود، احمد بن طاووس و ميرزا محمد استرآبادى در رجال كبير و وسيط او را توثيق كردهاند و معتقدند كه نجاشى نيز او را ثقه شمرده است.
ولى كسانى كه وثاقت او را نفى كردهاند، اظهار مىدارند كه در هيچ يك از نسخ معتبر رجال نجاشى كلمه «ثقة» وجود ندارد.
صاحب قاموس الرجال [قال فى قاموس الرجال: (ج 3، ص 251) «و حيث لم تصل نسخة صحيحة من النجاشى الينا و انما وصلت صحيحة الى ابن طاووس و الخلاصة و ابن داود، و نقلوا التوثيق عن النجاشى اخذاً و نسبةً، يعلم سقوطه من نسخنا] معتقد است كه چون نسخ معتبر رجال نجاشى در اختيار علامه و ابن داوود و ابن طاووس بوده و نسخه صحيحى به دست ما نرسيده، لذا نقل نسخهاى كه در اختيار ما است، نمىتواند با نقل نسخ معتبرى كه در اختيار آنان بوده، مقابله نمايد، بنابراين بايد حكم به وثاقت حسن بن السرى نمائيم.
استاد: اين نكته را صاحب قاموس الرجال هم در مقدمه قاموس دارند و هم در مواضع متعددى تكرار مىكنند، در حالى كه هيچ دليلى بر اين مطلب اقامه نمىكنند كه چرا نسخه صحيحى به دست ما نرسيده است؟ اگر به دست ايشان هم نرسيده باشد، چه دليلى وجود دارد كه به دست علماى ديگر هم نرسيده باشد؟ ما با چهارده نسخه مقابله كرديم و در ميان آنها، بعضى از نسخهها از نسخ بسيار معتبرى، مانند نسخه ابن ادريس نقل شده است.
منشأ سخن علامه در توثيق حسن بن سرى، كتاب «حلّ الاشكال» جمال الدين بن طاووس است كه كلمه «ثقه» را از رجال نجاشى نقل كرده است.
در يكى از نسخى كه از رجال نجاشى نزد ما بود و مقابله مىكرديم، عبارتى در حاشيه بود كه براى روشن شدن مطلب مىخوانم:
«حكى سيد جمال الدين بن طاووس فى كتابه عن هذا الكتاب (يعنى رجال نجاشى) زيادة على ما هنا بعد قوله الكرخى، كلمة ثقة و بنى على ذلك العلامة فى الخلاصة فغرى الى المصنف توثيق على بن سرى، و لا وجه الا هذا»
«الحسن بن السرى الكاتب الكرخى و اخوه على رويا عن أبى عبدالله(ع)»
در يكى ديگر از نسخ رجال نجاشى، مطلبى در حاشيه با امضاى «ح ـ ح» وجود دارد كه تا كنون بر ما روشن نشده كه كيست. در رجال قهپائى نيز با همين رمز حواشى او نقل شده، ولى محتمل است كه حسين
حارثى پدر شيخ بهائى باشد كه نامش حسين بوده و «ح» رمز حسين است و «ح» دوم رمز حارثى؛ چون از اولاد حارث اعور بودهاند.
حسين حارثى، شاگرد شهيد ثانى است و در 984 و نوزده سال پس از شهيد ثانى، وفات كرده است. ما نسخهاى از كتاب «فهرست» شيخ را امانت گرفته بوديم كه با دو واسطه با فهرستى كه به خط شيخ بود، مقابله شده بود و تاريخ آن نسخه 1016 بود و نوشته بود كه ما اين نسخه را با نسخه «ح ـ ح» (رضى الله عنه)، مقابله كرديم و او هم نسخهاش را با نسخه شهيد ثانى (متوفاى سال 966 يا 965 (قول اصح)) مقابله كرده است. لذا در اين فاصله شخصى غير از حسين حارثى، پدر شيخ بهائى به نظر نمىرسد.
به هرحال اين شخص در حاشيه يكى از نسخ رجال نجاشى مىنويسد: «نقل العلامة توثيق على عن النجاشى و لم نجده فى النسخ و منه النسخة التى هى بخط ابن ادريس و عليها خط ابن طاووس رحمه الله. ح ـ ح»
مراد از ابن طاووس، احمد بن طاووس است كه فقيه و رجالى بوده يا فرزندش عبدالكريم بن طاووس است كه او هم رجالى بوده است.
بنابر اين دليلى وجود ندارد كه نسخ صحيح در اختيار علامه بوده و نسخى كه در اختيار ماست، غلط و غير قابل اعتماد است. پس از اين ناحيه نمىتوان اثبات كرد كه حسن بن السرى، در نزد نجاشى «ثقة» بوده است.
نظر استاد مد ظله در باره حسن بن السرى
ولى اساساً به نظر ما اصلاً حسن بن السرى احتياج به توثيق ندارد؛ زيرا فقهاى بزرگى چون حسن بن محبوب (از مشايخ شيعه)، جعفر بن شبير (از فقهاى معروف كه دربارهاش گفتهاند: روى عن الثقات و در مشيخه فقيه در طريق به كتاب حسن بن السرى راوى از حسن بن السرى اوست.) ابان بن عثمان و عبدالله بن مسكان از فقهاى طبقه دوم، يونس بن عبدالرحمن از فقهاى طبقه سوم و على بن حكم از اجلاء روات، همگى از او نقل حديث كردهاند و بناى بزرگان بر اين نبوده كه از هر كتابى حديث نقل كنند.
چنانچه مبنايشان جريان اصالة العدالة در باره افراد هم نبوده تا به سهولت، اعتماد كنند و حديث نقل نمايند.
لذا از اين ناحيه وثاقت حسن بن السرى اثبات مىشود. [توضيح: دو مبنا از مبناهاى مورد قبول استاد مدّ ظلّه در توثيقات عام در مورد الحسن بن السرى منطبق است: 1. وثاقت مشايخ جعفر بن بشير 2. اكثار و رواية الاجلاء عن رجلٍ]
البته اگر كسى روايت اصحاب اجماع را براى اعتبار روايت كافى بداند، همين كه عبدالله بن مسكان و صفوان از او روايت كردهاند، براى اعتبار روايت كافى است، يا اگر كسى نقل مع الواسطه صفوان، بزنطى و ابن أبى عمير را براى اعتبار راوى كافى بداند، باز هم مشكلى از جهت اعتبار الحسن بن السرى، وجود ندارد، اما به نظر ما كه نقل بلا واسطه اين سه تن لازم است تا وثاقت مروى عنه ثابت شود، نمىتوانيم از اين طريق مشى كرده و وثاقت حسن بن السرى را اثبات كنيم، ولى چنانچه يادآور شديم، نقل اجلاّء روات براى اعتبار روايت كافى است.
و ناگفته نماند روايتى از حسن بن السرى نقل شده [دو روايت در بصائر الدرجات للصفار ص 122 و ص 123 نقل شده است كه ايشان از حضرت صادق(ع) سؤالى مىكنند و حضرت جواب مىدهند و ايشان مىگويد: ليس هو كذلك فقال ابوعبدالله(ع) هو كذلك و ردها عليه مراراً ... فقال ابوعبدالله(ع) اترى من جعله الله حجة على خلقه يخفى عليه شىء من امورهم؟] كه مىتواند مذمّتى براى او محسوب گردد، ولى چون روايت ضعيف است، قابل اعتناء نيست.
در اين روايت، با امام صادق(ع) مكالمهاى دارد كه اگر در محيط امروز ما بود، بزرگترين انحراف تلقى مىشد و به منزله خروج از مذهب بود، ولى در عصر ائمه(ع) چون همه مسائل روشن نبوده و آنان نمىتوانستند همه مسائل را براى همگان تشريح كنند، آنچه لازم بود، همه بدانند و اصحاب ائمه مىدانستند اين بود كه معصومين حجج الهى و منصوب از جانب او هستند، نه انتخاب شده از طرف مردم، و بايد به دستورات آنان عمل كنند. حسن بن السرى نيز اين مطلب را مىدانست، ولى نسبت به عصمت آنان ـ كه فقط براى اصحاب سرّ آنان گفته مىشد و جنبه عمومى نداشت ـ شبهه داشت.
امروز اگر كسى در عصمت ائمه كه مسأله مسلّمى است، ترديد روا دارد، در يك امر مقطوع شبهه كرده، ولى در آن زمان مسأله، واضح نبود و حضرت در اين مكالمه به او متذكر مىشود كه اگر كسى حجت الهى بر خلائق باشد، ممكن است مطلب بر او مخفى بماند؟
0 نظرات:
ارسال یک نظر